آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

پایان مهر

عزیزم همچنان مهد  رو دوست داری و ما هم همچنان اثاث کشی نکردیم  چون بعضیها بد قولی کردن و کلا کارها یکم طول کشیده با اینحال من و نانا جون  دو روزه شما که میری مهد ماهم میریم خونمون برای نظافت و تا حالا اتاق شما رو  تمیز کردیم تا ایشالا به زودی موکت بشه .البته فقط اتاق شما رو موکت می کنیم بقیه ی جاها پارکت می شه  .در همین راستا فردا صبح قراره با بابا سعید و نانا البته بدون شما بریم برای  خرید  پارکت  برای خودمون و نانا هم یخچال می خواد بخره برای خودشون. دیگه اینکه تو مهد خیلی ازت راضین تو دفتر ت نوشتن که خیلی عالی هستی  برات میذارم چیزی رو که نوشتن دیگه چیزی یادم نم...
30 مهر 1396

جشن روز کودک

عزیزم شنبه ی هفته ی  قبل همونطور که قرار بود رفتیم خونه ی مامان جون تبریزیت  و خاله  ی بابات و بقیه هم بودن  شما و یاشار  کلی بازی کردید و آتیش سوزوندید  تا پارسا هم بهتون ملحق شد و لگوهای جدیدت مارو نجات دادن و یکم آروم گرفتید ولی آخرش دیگه خواب زده شده بودی و غیر قابل کنترل و ما هم زودتر از همه مجبور شدیم بر گردیم خونه با اینحال شب دیر خوابیدی و صبح به زور بیدار شدی  و کلی گریه کردی که خوابم میاد نمیرم مهد خلاصه با یه مکافاتی راهی مهد شدی .از پارسا برات بگم که عینکی شده عزیزم .نمی دونم چرا یادم رفت عکس بگیرم ازتون سه تایی مثل همیشه .خاله ی بابات هم شدید مریض بود و بعد از رفتنش همه  مریض ...
21 مهر 1396

زمستان در پاییز+خانه ای که آماده می شود+تولد

عزیزم همونطور که بهت گفتم جمعه هفته قبل مامان جون باباجون برات تولد گرفتن  و  شما و یاشار کلی سرو صدا کردید و ما مثل همیشه سرسام گرفتیم.عمت اینا برات یه تفنگ خریدن و مامان جون بابا جون 200 تومن به شما کادو داد  من و باباتم برات یه خرگوش واقعی خریدیم که متاسفاه دیروز مرد ناناجون هم هنوز نیومده که کادوشو بده دست همگیشون درد نکنه از مهد  رفتن همچنان خوشحالی و روزها ی تعطیل زیاد راضی به نظر نمیای از اینکه مهد نمی ری مهدتون هم خیلی خوبه خدایی مخصوصا  میان وعده ها ی گرمی که بهتون میدن رو دوست دارم البته فکر کنم همه جا اینکارو می کنن کارهای خونمون خوب پیش میره.کناف کار کارش تموم شد. کمد اتاق ز...
14 مهر 1396

5 سالگیت مبارک عشقم

عزیز دلم امروز متولد شدی و من رو خوشبخت ترین مادر دنیا کردی تولدت مبارک عزیز دلم   تولد بابا سعیدت هم 5 مهر بود اونم همینجا دوباره تبریک می گم تولدت مبارک عشقم من تصمیم داشتم یه تولد خودمونی با حضور مامان جون باباجون و عمت اینا و ناناجونت اینا تو خونه ی خودمون که تازه تحویل دادن تو ماه آبان برات بگیرم عشقم ولی مامان جون باباجون امشب دعوتمون کردن و کیک هم می خوان بگیرن عمه الهامت هم دعوت کردن و می خوان برات تولد بگیرن نانا جونت هم که کاشانه  . روزهای مهدت به خوبی می گذره ائنجا چیزای خوبی یادتون میدن که البته بیشترش رو شما خیلی وقته بلدی مثا دست راست و چپ یا مسواک زدن یا جور...
7 مهر 1396

باز آمد بوی ماه مهر .این ماه دوست داشتنی

عزیزم امروز رفتی مهد کلی خوشت اومده بود به طوریکه وقتیبرگشتیم می پرسیدی عصر هم می تونم برم!! و همش ازم تو طول روز می پرسیدی مامان فردا هم میرم وقتی جواب مثبت می گرفتی آخ جون آخ جونت می رفت هوا. تو مهد گویا عالی بودی چون بهمون گفتن خیلی پسر کودب و آرومیه !! و البته شاخ در آوردن منو کسی ندید از آروم بودنه شما!! بهتون سالاد ماکارونی دادن و شما با افتخار از این تعریف می کردی که همشو خودت تنهایی تا آخر خورده بودی یه کیک هم به مناسبته شروه مهر تدارک دیده بودن و خورده بودید  .کلاست چهار ساعته و مثل برق و باد می گذره برام! تا میام به خودم بیام وقت بر گردوندنت می رسه! راستی کنافها تموم شد و در خونه هم عوض کردیم و ا...
1 مهر 1396
1